وب سايت روستاي حوض ماهي

www.hozmahi.ir

 

 

روستای حوض ماهی در25  کیلومتری شهرستان مبارکه در مسیر اصفهان - مبارکه - بروجن واقع شده است که این روستا مکان سیاحتی زیارتی برای مسافرین و دوست داران طبیعت میباشد.این روستا نام خود را از حوضی که داخل آن است برگرفته و طبق شجرنامه این روستا قدمگاه عزیر پیامبر  میباشد که با هم داستان این قدمگاه(روستای حوض ماهی) را در ادامه مطلب میخوانیم:

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1395برچسب:حوض ماهی وحوضماهی و روستا, | 21:33 | نویسنده : ابراهیم علیجانی |

 

  

برای مشاهده بقیه تصاویر به ادامه مطلب مراجعه نمایید

 


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 1 ارديبهشت 1394برچسب:عکس و روستاو حوض ماهی ودیدنی و گردش, | 17:51 | نویسنده : ابراهیم علیجانی |

یکی از پیامبران حضرت عزیر ( ع ) است که نام مبارکش یک بار در قرآن آمده ، آن جا که در آیه ی 30 سوره ی توبه می خوانیم : « و قالت الیهود عزیر ابن الله : یهود گفتند عزیر پسر خداست . » نیز داستانی در قرآن به طور فشرده در آیه ی 259 سوره ی مبارکه ی بقره راجع به مرگ صد ساله شخصی ، و زنده شد او بعد از صد سال آمده که طبق روایات متعدد ، این شخص همان عزیر پیامبر بوده که خاطر نشان می شود عزیر که نامش در لغت یهود « عزراء » است در تاریخ یهود دارای موقعیت خاصی است . یهودیان معتقدند که با بروز بخت النصر پادشاه بابل ، و کشتار وسیع او ، وضع یهود در هم ریخت .او معبدهای آنان را ویران کرد و توراتشان را سوزانید و مردانشان را به قتل رسانید و زنان و کودکانشان را اسیر کرد . سرانجام کوروش پادشاه ایران ، بابل را فتح کرد و روی کار آمد. عزیر ( ع ) نزد او آمد و برای یهود شفاعت کرد ، کوروش موافقت کرد ، آن گاه که یهودیان به شهرهای خود بازگشتند در این هنگام عزیر طبق آن چه در خاطرش مانده بود ، تورات را از نو نوشت و خدمت شایانی در بازسازی جمعیت یهود کرد. از این رو یهودیان برای او احترام شایان قایلند و او را نجات بخش و زنده کننده آیین خود می دانند . همین موضوع باعث شد که گروهی از یهود او را « ابن الله : پسر خدا » خواندند. امروز در میان یهود چنین عقیده ای وجود ندارد ، ولی این مطلب که در قرآن آمده حاکی است که در عصر پیامبر اسلام ( ص ) گروهی از یهود بودند که چنین عقیده ای داشتند.

مرگ صد ساله ی عزیر

در قرآن داستان مرگ صد ساله ی عزیر و سپس زنده شدن او به طور خلاصه در آیه ی 259 سوره ی مبارکه ی بقره آمده است ، که بسیار شگفت انگیز است . نظر شما را به شرح آن که در روایات آمده جلب می کنیم :
پدر و مادر عزیر در منطقه ی بیت المقدس زندگی می کردند. خداوند دو پسر دو قلو به آنها داد و آنها نام یکی را عزیر ، و نام دیگری را عزره گذاشتند. عزیر و عزره با هم بزرگ شدند تا به سن سی سالگی رسیدند ، عزیر ازدواج کرده بود و همسرش حامله بود ، که بعدها پسری از او به دنیا آمد. عزیر ( ع ) در این ایام به قصد سفر از خانه بیرون آمد و با اهل خاه و بستگانش خداحافظی کرد و سوار بر الاغ شد و اندکی انجیر و آب میوه همراه خود برداشت تا در سفر از آن بهره گیرد. عزیر از پیامبران بنی اسرائیل بود و هم چنان به سفر خود ادامه داد تا به یک آبادی رسید ، دید آن آبادی به شکل وحشتناکی در هم ریخته و ویران شده است و اجساد و استخوانهای پوسیده ی ساکنان آن به چشم می خورد ، هنگامی که این منظره وحشت زا را دید ، به فکر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و گفت : « أنی یحیی هذه الله بعد موتها : چگونه خداوند این مردگان را زنده می کند ؟ » او این سخن را از روی انکار نگفت ، بلکه از روی تعجب گفت . او دراین فکر بود که ناگهان خداوند جان او را گرفت . او جزو مردگان در آمد وصد سال جزو مردگان بود ، پس ازصد سال خداوند او را زنده کرد ، فرشته ای از طرف خدا از او پرسید : چقدر در این بیابان خوابیده ای ؟ او که خیال می کرد ، مقدار کمی در آنجا استراحت کرده ، در جواب گفت : « لبثت یوما" او بعض یوم : یک روز یا کمتر » فرشته از جانب خدا به او گفت : بلکه صد سال در این جا بوده ای ، اکنون به غذا و آشامیدنی خودبنگر که چگونه به فرمان خدا در طول این مدت هیچگونه آسیبی ندیده است ، ولی برای این که بدانی یکصد سال از مرگت گذشته به الاغ خود بنگر و ببین از هم متلاشی و پراکنده شده و مرگ ، اعضای آن را از هم جدا نموده است ، نگاه کن و ببین چگونه اجزای پراکنده ی آن را جمع آوری کرده و زنده می کنیم. عزیر وقتی این منظره ( زنده شدن الاغ ) را دید گفت : « اعلم أن الله علی کل شیء قدیر : می دانم که خداوند بر هر چیزی توانا است.یعنی اکنون آرامش خاطر یافتم و مسأله ی معاد از نظر من شکل حسی به خود گرفت و قلبم سرشار از یقین شد.

 
بازگشت عزیر به خانه ی خود 
عزیر سوار الاغ خود شد و به سوی خانه اش حرکت کرد در مسیر حرکت خود دید همه چیز عوض شده و تغییر کرده است وقتی به در خانه ی خود رسید دید خانه ها و آدمها تغییر نموده اند ، به اطراف دقت کرد ، تا مسیر خانه ی خود را یافت ، تا نزدیک منزل خود آمد ، در آنجا پیرزنی لاغر اندام و کمر خمیده و نابینا دید ، از او پرسید : « آیا منزل عزیر همین است؟ » پیرزن گفت : آری همین است . ولی به دنبال این سخن گریه کرد و گفت : ده سال است که عزیر مفقود شده و مردم او را فراموش کرده اند ، چطور تو نام عزیر را به زبان آوردی ؟ عزیر گفت : من خودم عزیر هستم . خداوند صد سال مرا از این دنیا برد و جزء مردگان نمود و اینک بار دیگر مرا زنده کرده است. آن پیرزن که مادر عزیر بود ، با شنیدن این سخن پریشان شد ، سخن او را انکار کرد و گفت : « صد سال است عزیر گم شده است ، عزیر مستجاب الدعوه بود ، اگر تو عزیر هستی دعا کن تا من بینا گردم و ضعف پیری از من برود. » عزیر دعا کرد ، پیرزن بینا شده و سلامتی خود را بازیافت و با چشم تیزبین خود ، پسرش را شناخت و دست و پای پسرش را بوسید. سپس او را نزد بنی اسرائیل برد وماجرا رابه فرزندان و نوه های عزیر خبر داد ، آنها به دیدار عزیر شتافتند. عزیر باهمان قیافه ای که رفته بود با همان قیافه ( یک مرد سی ساله ) بازگشت.همه به دیدار او آمدند ، با این که خودشان پیر و سالخورده شده بودند ، یکی از پسران عزیر گفت : « پدرم نشانه ای در شانه اش داشت و با این علامت شناخته می شد. » بنی اسرائیل پیراهنش راکنار زدند ، همان نشانه را در شانه اش دیدند . درعین حال برای این که اطمینانشان بیشتر گردد ، بزرگ بنی اسرائیل به عزیر گفت : « ما شنیدیم هنگامی که بخت النصر بیت المقدس را ویران کرد و تورات را سوزانید ، تنها چند نفر انگشت شمار حافظ تورات بودند ، یکی از آنها عزیر ( ع) بود ، اگر تو همان عزیر هستی تورات رااز حفظ برای ما بخوان. » عزیر تورات را بدون کم و کاست از حفظ خواند ، آن گاه او را تصدیق کردندو به او تبریک گفتند و با او پیمان وفاداری به دین خدا بستند. ولی به سوی کفر اغوا شدند و گفتند: « عزیر پسر خداست »
شخصی از حضرت علی (ع ) پرسید : « آیا پسری بزرگتر از پدرش سراغ داری ؟ » فرمود : او پسر عزیر است که از پدرش بزرگتر بود و در دنیا بیشتر عمر کرد.
راهب مسیحی از امام باقر ( ع ) پرسید : « کدام دو برادر بودند که دو قلو به دنیا آمدند و هر دو در یک ساعت مردند ، ولی یکی از آنها صد و پنجاه سال عمر کرد و دیگری پنجاه سال ؟ » امام باقر ( ع ) پاسخ داد : « آنها عزیر و عزره بودند که هر دو از یک مادر دو قلو به دنیا آمدند ، در سی سالگی عزیر از آنها جدا شد و صد سال به مردگان پیوست ، و سپس زنده شد و نزد خاندانش آمد و بیست سال دیگر با برادرش زیست و سپس با هم مردند ، در نتیجه عزیر پنجاه سال و عزره صد و پنجاه سال عمر نمود. »
منبع : قصص قرآنی از نرم افزار جنات

 


برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 22 تير 1392برچسب:عزير,حوضماهي,پيامبر,روستا, | 19:40 | نویسنده : ابراهیم علیجانی |

پر معنی ترین کلمه"ما"  است...آن را بکار ببند

عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه

بی رحم ترین کلمه "تنفر" است...از بین ببرش  
سرکش ترین کلمه "هوس" است...با آن بازی نکن

 خود خواهانه ترین کلمه "من" است...از ان حذر کن
ناپایدارترین کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر

بازدارترین کلمه "ترس" است...با آن مقابله کن
با نشاط ترین کلمه "کار" است... به آن بپرداز
پوچ ترین کلمه" طمع" است... آن را بکش

سازنده ترین کلمه "صبر" است... برای داشتنش دعا کن

روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش
ضعیف ترین کلمه "حسرت" است... آن را نخور
تواناترین کلمه "دانش" است... آن را فراگیر

محکم ترین کلمه "پشتکار" است...آن را داشته باش
سمی ترین کلمه "غرور" است... بشکنش

سست ترین کلمه "شانس" است... به امید آن نباش

شایع ترین کلمه "شهرت" است... دنبالش نرو

لطیف ترین کلمه "لبخند" است...آن را حفظ کن

حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت" است... از آن فاصله بگیر

ضروری ترین کلمه "تفاهم" است... آن را ایجاد کن

سالم ترین کلمه "سلامتی" است... به آن اهمیت بده

اصلی ترین کلمه "اطمینان" است... به آن اعتماد کن

 


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 1 مهر 1391برچسب:حوض ماهی,کلمات پر معنی,عکس,اس ام اس لری,sms, | 17:36 | نویسنده : ابراهیم علیجانی |

اگر خوی خراوتم اگر هیسی کنارتم اگه نیسی و یادتم.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

الهی مو بَمیرِم سیت .الهی قربونِ او تیا کالِت بام.موخیلی تونه دوس دارِم

بقیه اس ام اس  در ادامه مطلب..

 

 


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:اس ام اس,لری,بختیاری,حوض ماهی,عکس,pdf, | 19:19 | نویسنده : ابراهیم علیجانی |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مقالات الکترونیک